قدرت؛ وضعیت استراتژیکی پیچیده
قدرت مولد معرفت و دانش است و آنچه ما به عنوان درست و نادرست می شناسیم یعنی مفهوم حقیقت و خطاء ، دقیقاً در حوزه سیاسی شکل میگیرد. از دیدگاه فوکو، قدرت چیزی است که در مالکیت دولت، طبقه حاکمه ویا شخص حاکم باشد؛ بر عکس قدرت، یک استراتژی است: قدرت نه یک نهاد و نه یک ساختار بلکه «وضعیت استراتژیکی پیچیده» و «کثرت روابط میان نیروها» است. هر جا قدرت هست، مقاومت هم هست و قدرت در واقع برای برقرای خود نیازمند وجود شمار کثیری از نقاط مقاومت است. به عبارت دیگر شبکه روابط قدرت در عین حال همراه با مجموعهای از اشکال مقاومت است. بر طبق تحلیل فوکو، «قدرت» تنها بر روی افراد مجموعهای از اشکال مقاومت است. بر طبق تحلیل فوکو، «قدرت» تنها بر روی افراد آزاد و اعمال آنها اعمال میشود و آنان را برمیانگیزد تا از میان گزینههای مختلف دست به انتخاب بزنند. از همین رو شرط وجود قدرت،رابطه مستمر آن با مبارزه، مقاومت و آزادی است. اما هر جا نافرمانی و مقاومت به پایان برسد، رابطه قدرت هم پایان می یابد. بدین سان فوکو میان قدرت کاری و خشونت تمایز مهمی قائل میشود.
قدرت و دانش
چنانچه اشاره شد فوکو در تحلیل قدرت کاری با اشکال سازمان یافته و مترکز قدرت ندار دبلکه موضوع اصلی بحث او تکنیکهایی است که در نهادهای گوناگون تجسم مییابند. به سخن دیگر مسئله مورد بحث فوکو، اعمال، حوزه اجرا و اثرات اعمال قدرت است نه قبضه یا تصاحب قدرت. از دیدگاه فوکو به جای تمرکز بر انگیزهها و منافع گروهها یا طبقات در اعمال سلطه باید به تحلیل فرایندهای پیچیدهای بپردازیم که از طریق آنها افراد به عنوان آثار قدرت ابژهساز تشکیل میشوند. قدرت شبکهای است که همه در آن گرفتاراند. افراد، مالک یا کارگزار تشکیل میشوند. قدرت نیستند بلکه مجرای آناند. حقایق و خواستها از اثرات قدرت هستند. فرد، هم محصول قدرت و هم وسیلهای برای تشخیص و تبلور آن است. برای شناخت تاریخ، تکنیک و تاکتیکهای قدرت باید از سطح فرد (و یا به گفته فوکو از سطح «فیزیک خرد قدرت) شروع کرد. تنها پس از شناخت مکانیسمها و تکنیک های قدرت میتوان فواید اقتصادی یا سیاسی آن را دریافت. نکته مهم این که از نظر فوکو، مکانیسمهای قدرت متضمن تولید ابزارهای موثر برای ایجاد و انباشت دانش هستند. مشاهده، ثبت وقایع تحقیق و بررسی از جمله درمیآورد و فضاهایی ایجاد میکند که در درون آنها دانش شکل میگیرد. مکانیسمهای قدرت مدرن در سدههای هفدهم و هجدهم پیدا شدند و از طریق نظامهای مراقبتی و شبکه اجبارهای مادی بر بدنها اعمال گردیدند. فوکو این قدرت جدا را «قدرت انضباطی» مینامند. که پیدایش و اعمال آن به نحو جدایی ناپذیری با پیدایش دستگاههای خاص دانش و تکوین علوم انسانی پیوند داشته است.
تحول مجازات
از نگاه فوکو روابط قدرت و دانش است که انسانها را به عنوان سوژه (مثلاً دیوانه، مجرم، شهروند، تابع قانون و غیره) عینیت و موضوعیت میبخشند و به صورت موضوعات دانش در میآورند. حبس و مجازات هم یکی از تکنیکهای قدرت یعنی تکنولوژی سیاسی بدن است. تحول از مجازات بدنی به مجازات روانی مبین پیدایش شکل جدیدی از قدرت و همراه با آن واقعیت جدیدی به نام فرد پیدا میشود. فوکو در مروری بر تاریخ نهادهای مجازات نشان میدهد که هدف اصلاحات جزایی و ترک رویه مجازات بر اساس تاثیراتی که بر ذهن افراد غیر مجرم باقی میگذاشت. انتخاب میشد. مجازات به عنوان تکنولوژی قدرت، مجموعهای از گفتمانهای علمی به همراه آورد.
تشخیص، طبقهبندی، تعیین انواع مجازات و شناخت خصال مجرمان و روحیات آنها موجب پیدایش حوزه تازهای از دانش یعنی «آناتومی سیاسی بدن» یا علوم انسانی شد. نظام حبس و زندانی که در سده هجدهم ظاهر گردید، همراه با توسعه دانش نسبت به افراد بود و خود به عنوان «دستگاه دانش» پدیدار گردید. پیدایش نهاد زندان به عنوان شکل اصلی مجازات، با توسعه تکنولوژی انضباطی قدرت و اشکال دانش مربوط به آن ارتباط داشت. البته تکنولوژی انضباطی قدرت که در قرن هجدهم پیدا شد، محدود به زندان نبود بلکه بسیاری از ویژگیهای آن پیشتر در صومعهها، پادگانها و کارگاهها اعمال میشد، لیکن از آن پس مقیاس و شیوه اعمال قدرت بر بدن دگرگون گردید. اعمال قدرت میبایست مستمر و منظم باشد. در نتیجه، بدن آدمی موضوع آناتومی سیاسی دقیقی واقع شد. (بشیریه 28-25 :1379 (
تکنیکهای اجرای انضباط ؛ابزار تربیت بدنها
فوکو سه وسیله اصلی برای اجرای انضباط به عنوان تکنیکی برای تعلیم و تربیت بدنها عنوان میکند: یکی نظارت ومراقبت از بالا؛ دوم بهنجارسازی و سوم معاینه. وسیله اول، ابزاری برای رویتپذیرسازی موضوع قدرت است؛ میان قدرت و رویتپذیری، رابطه نزدیکی وجود دارد. رویت و نظارت فضای را ایجاد میکند که در درون آن مراقبت صورت میگیرد. در دستگاه انضباطی کامل، مثل جامعه سراسر بین بنتهام «چشم قدرت» و یا «نگاه انضباطی» همه چیز را میبیند. در شیوه دوم یعنی بهنجارسازی، هر گونه نابهنجاری یا بیقاعدگی مجازات میشود. مثلاً در کارخانهها، مدارس و پادگانها، تاخیر، غیبت ، بیتوجهی، بیادبی، و حرکات ناشایست مجازات میشوند. هدف مجازات در رژیم قدرت انضباطی سرکوب نیست بلکه بهنجارسازی است. در روش سوم یعنی معاینه، ویژگیهای دو روش قبلی در هم ادغام میشوند و «نگاه بهنجارساز» پدید میآید که از طریق آن افراد طبقهبندی میشوند و مورد ارزیابی قرار میگیرند. روش معاینه سه اثر دارد که به واسطه آن قدرت و دانش به هم پیوند میخورند: یکی تغییر شکل حوزه رویتپذیری به حوزه قدرت؛ دوم گردآوری پروندهها و اسناد و مدارک و سوم منفرد و منزویسازی افراد به عنوان موارد خاص. از طریق مکانیسم معاینه، افراد در حوزه رویت قرار میگیرند. و به موضوع نظارت و اعمال قدرت تبدیل میشوند.
قدرت انضباطی و نگاه بهنجار ساز
قدرت انضباطی، بر عکس انواع قدیمی قدرت، در حالی که موضوع خود را رویتپذیر میسازد، خود رویتناپذیر است. تکنیک گردآوری پرونده و اسناد و مدارک، توصیف و طبقهبندی و تحلیل افراد و گروهها را ممکن میسازد. با پیدایش این تکنیک بود که نخستین نشانههای علوم انسانی و اجتماعی ظاهر گردید. فرد در معرض رویت و یا در فضای تحت نظارت ناظری نامرئی، از رویتپذیری مستمر خود، آگاه میشود و همین آگاهی از تحت نظارت بودن است که ضامن عملکرد خود به خودی قدرت انضباطی غیرفردی است. فرد در تحت نظارت، خود روابط قدرت را بر پیکر خویش حاکم میکند. و عامل انقیاد خویشتن میشود. نگاه بهنجار ساز» جوهر علوم اجتماعی مدرن را تشکیل میدهد. در نگاه قدرت است که دانش درباره کسانی که تحت نگاهاند، تولید میشود. انضباط گر چه در نهادهای انضباطی گوناگون مانند مدرسه، بیمارستان، کارگاه و زندان گسترش مییابد لیکن خود، یک نهاد یا دستگاه نیست بلکه شیوهای از اجرای قدرت است که مجموعهای از تکنیکها، ابزارها و سطوح عمل را در بر میگیرد. به طور کلی انضباط، نوعی مکانیسم نظارت یا «آناتومی سیاسی» که در طی سده هجدهم، مجموعهای از نهادهای گوناگون را به دستگاههایی تبدیل کرد که در درون آنها قدرت و دانش در رابطه متقابل با یکدیگر واقع شدند و از درون آنها دانشهای مخالفی چون جرمشناسی و روانپزشکی شکل گرفت.
پیدایش جامعه انضباطی
با گسترش مکانیسمهای انضباطی، «جامعه انضباطی» پدیدار شد. از نگاه فوکو پیدایش جامعه انضباطی با سه فراگرد کلی همراه بود. اولاً از لحاظ اقتصادی و اجتماعی، تکنولوژیهای قدرت انضباطی در زمانی شکل گرفتند که وقوع تحولاتی در جمعیت و در شیوه تولید، زمینه مناسبی برای گسترش تکنولوژیهای اداره جمعیت و تامین کارایی برای دستگاههای تولیدی فراهم آورده بود؛ تکنولوژیهای انضباطی قدرت، در نتیجه فرآیند انباشت سرمایه را پرشتاب کردند. ثانیاً از لحاظ حقوقی و سیاسی تکنولوژیهای انضباطی در درون ساختارهای حقوقی و سیاسی تعبیه شدند؛ در پس ظاهر برابری حقوقی، شبکهای از قدرتهای خرد و کوچک گسترش یافت. روابط قدرت بنیاد این ظاهر حقوقی را تشکیل میدادند. و ضامن اطاعت و فرمانبرداری بودند. ثالثاً از لحاظ علمی، با گسترش تکنولوژیهای انضباطی، روابط متقابل میان اعمال قدرت و تشکیل دانش، افزایش یافت. نهادهای انضباطی دستگاههایی بودند که در آنها روشهای گردآوری و ایجاد اطلاعات و دانش وسیلهای برای اعمال سلطه میشد. (بشیریه 29 : 1379(
شبکه حبس در جامعه انضباطی
چنانکه اشاره شد منظور فوکو از جامعه انضباطی جامعه تحت انضباط یا کاملاً انضباط یافته نیست، زیرا هیچ انضباط و قدرتی بدون مقاومت پیش نمیرود. منظور از جامعه انضباطی جامعهای است که در آن مکانیسمهای انضباط در سراسر پیکر جامعه پخش و منتشر میشوند. در این رابطه فوکو از «شبکه حبس» سخن میگوید که در درون ان زندانها، مؤسسات خیریه، پرورشگاهها، مراکز تربیت اخلاقی و غیره قرار دارند. نظارت، مراقبت، ایجاد امنیت، کسب دانش و اطلاعات و منفردسازی نیازمند دانش مربوط به تشخیص بهنجار و نابهنجار و مستلزم معاینه و نظارت است. در همین رابطه فوکو از «قدرت مشرف بر حیات» سخن گفته است. قدرت مشرف بر حیات دو بعد دارد: یکی اعمال تکنیکهای قدرت بر حیات فرد به منظور افزایش تواناییها و سودمندی اقتصادی بدن فرد و تضمین فرمانبرداری سیاسی؛ دوم اعمال تکنیک های قدرت بر پیکر جامعه از طریق نظارت بر بهداشت، اخلاقیات، تولید مثل و اداره جمعیت، این موضوع به ویژه در تاریخ جنسیت بررسی میشود.
انواع قدرت
بدین سان به طور کلی روابط قدرت از دیدگاه فوکو ضرورتاً از حدود نهاد دولت فراتر میروند. دولت به رغم دستگاههای وسیعی که دارد، نمیتواند کل حوزه روابط قدرت بالفعل را اشغال کند بلکه تنها می تواند بر پایه دیگر روابط قدرتی که پیشاپیش موجود هستند، عمل کند. بنابراین دولت نسبت به مجموعهای از شبکههای قدرتی که بدن، جنسیت، خانواده، دانش و غیره را محاصره کردهاند، روبنایی است. اما چنانچه گفتیم، تحلیل اصلی فوکو در زمینه قدرت بحث از تحول در شکل اعمال قدرت بوده است. در این تحول قدرت نخست در طی قرون هفدهم و هجدهم از شکل حاکمیت، دولت و سرکوب به شکل قدرت مشرف بر حیات درآمد و سپس در سده نوزدهم به شکل آناتومی سیاسی بدن ظاهر شد. موضوع نوع اول قدرت یعنی حاکمیت، سرزمین و اطاعت مردم از قانون بود در حالی که موضوع قدرت مشرف بر حیات نه سرزمین بلکه مجموعه پیچیدهای از اشخاص و اشیاء و روابط افراد و شیوه زیست آنها بوده است.
قدرت مشرف بر حیات
علم آمار یکی از اجزاء تکنولوژی قدرت مشرف بر حیات محسوب میشود. فوکو از قدرت مشرف بر حیات به عنوان قدرت رعیت پروری سخن میگوید که هدف آن تامین رفاه جمعیت و اعمال نظارت و مراقبت بر آن است. بدین سان جمعیت به سوژه ابژه تبدیل میشود یعنی از یک سو، سوژه نیازها و خواستهاست و از سوی دیگر ابژه قدرت مشرف بر حیات است. چنین قدرتی نیازمند تکوین دانش جدیدی برای شناخت جامعه و جمعیت و فرآیندهای درونی آن بوده است. تکنیک اصلی این قدرت جدید، منفردسازی است . به نظر فوکو این قدرت از لحاظ تاریخی در قدرت روحانیت مسیحی ریشه دارد اما کار ویژههای قدرت روحانی در عصر مدرن به ساخت دولت انتقال یافته و شکل غیردینی به خود گرفته است. اینک قدرت مشرف بر حیات ضامن «رستگاری دنیوی» یعنی تامین افراد و وجدانیات آنها از طریق مراسم اعتراف جدید نیاز دارد. همه نهادها از خانواده گرفته تا پزشکی و آموزش به این منظور به کار گرفته میشوند. به نظر فوکو در عصر جدید روابط قدرت هر چند بیشتر در تحت کنترل نهاد دولت در میآیند. فوکو قدرت مشرف بر حیات را در مقابل «سلطه اجتماعی» که خاص عصر شود البته بود و نیز در مقابل «استثمار» که شیوه سلطه در عصر سرمایهداری در قرن نوزدهم بوده است، به کار میبرد ولیکن معتقد است که این دو شیوه قدیمی سلطه همچنان تداوم دارند و میان این سه شکل از قدرت و سلطه روابط متقابل و پیچیدهای وجود دارد.
تاریخ جنسیت
قدرت مشرف بر حیات و تبعات آن در تاریخ جنسیت (جلد اول) به تفضیل مورد بررسی قرار میگیرد. در اینجا عملکرد تکنولوژیهای انضباطی قدرت و رابطه آنها با علوم ابژهپرداز در کانون بحث است. تاریخ جنسیت در واقع ادامه مباحث کتاب انضباط و مجازات در خصوص روابط قدرت و دانش و عملکرد تکنولوژیهای انضباطی قدرت بر بدن و ابژهسازی سوژه فردی و تکامل علوم انسانی است ولیکن به علاوه اشکال قدرت و مراسم دانشی که از طریق آنها انسان خودش را به سوژه تبدیل میکند و نیز سیر تکامل تکنیکهای مربوط به علوم انسانی تعبیری و سوژهساز دانش است اما موضوع تحلیل بلاواسطه آن جنسیت است که نقطه پیوست روابط قدرت با فرد و جمعیت را تشکیل میدهد. جنسیت محوری است که در حول آن کل تکنولوژیهای سیاسی حیات شکل میگیرند.
جنسیت در گذر تاریخ
هدف مجموعه آثار فوکو درباره جنسیت یعنی تاریخ جنسیت جلد 1: مقدمه، جلد 2: کاربرد لذت، جلد3: نگرانی برای خود و جلد4: اعترافات تن، توضیح فرآیند از طریق آنها خود را «سوژه جنسی» تلقی کردهاند. در اینجا جنسیت نه به عنوان ویژگی طبیعی و یا زیستشناختی بلکه به مثابه فرآوردهای تاریخی تصور میشود. قدرت، با اعمال سلطه بر بدن و بر انرژیها، لذات و شهوات آن، جنسیت را انتشار داده است. بدین سان با قرار گرفتن جنسیت در رابطه با قدرت و دانش، تحلیل بنیادین فوکو درباره شیوههای موضوع شدگی که از طریق آنها انسانها به سوژه تبدیل شدهاند، بسط مییابد. دروان تاریخی بحث تاریخ جنسیت از قرون قبل از میلاد و یونان باستان آغاز میشود. موضوع دقیق بحث سوژه و سوژگی و فرایندهایی است که افراد به موجب آنها خود را به عنوان سوژه جنسی باز میشناسند. روابط قدرت در اینجا از طریق «تکنیکهای معطوف به خود»عمل میکنند. افراد به واسطه این تکنیکها اندیشهها، رفتار و بدنهای خود را میسازند و تغییر شکل می دهند. فوکو «فرضیه سرکوب» را برای فهم تاریخ جنسیت مدرن و روابط میان قدرت و جنسیت نارسا مییابد و در اثبات نظر خود به ازدیاد و تکثیر گفتمانهای معطوف به جنسیت از قرن هفدهم به بعد شواهدی در خصوص تنظیم، محدودسازی، سرکوب و سانسور زندگی و امور جنسی در دست است. لیکن در عین حال انگیزههای سیاسی و اقتصادی گفتگو درباره جنسیت افزایش مییابد و در نتیجه شاهد تکثیر گفتار درباره جنسیت هستیم. از قرن هجدهم شبکه وسیعی از نظارت و مراقبت درباره جنسیت پدیدار شد و حکومتها به مسئله میزان زاد و ولد، کودکان مشروع و نا مشروع، سن ازدواج و غیره علاقهمند شدند و آمار و اطلاعات گستردهای در این خصوص گردآوری شد.و به عبارت دیگر جنسیت موضوع دانش و اداره میشود. بدین سان از یک سو زندگی جنسی، به خلوت خانه و به تولید مثل محدود میشود و از کوچه و بازار رخت بر میبندد و اخلاقیات شدیدی درباره آن تحمیل میگردد و لیکن از سوی دیگر حیات جنسی به مسئله عمومی و مورد علاقه حکومت و موضوع دانش و تحلیل تبدیل میشود و بحث درباره آن در علوم مختلف از پزشکی تا جرم شناسی رواج مییابد. بنابراین گفتگو درباره زندگی جنسی نه تنها موقوف نمیگردد بلکه بر عکس «انباشت گفتار» در پیرامون آن رخ میدهد. هدف این گفتارها به نظر فوکو ریشه کن کردن اشکال غیر مولد جنسیت و ستایش از جمعیت بارور و توانا بود. اما به نظر او این هدف حاصل نشد زیرا در قرن نوزدهم انواع و اقسام مختلفی از زندگی جنسی یا «انحرافات» مانند جنسیت کودکانه، پیردوستانه، روابط جنسی معلم و شاگرد، پزشک و بیمار و غیره انتشار یافت. همچنین جنسیت در فضای نهادهایی چون زندانها، پادگانها و مدارس منتشر شد. انتشار جنسیت به این معنا، اشکالی از مقاومت در مقابل قدرت گفتمان جنسیت در قرنهای هجدهم و نوزدهم بود که زندگی جنسی سالم را تعریف و اشکال غیرعادی آن را طرد واخراج می کرد. بنابراین فوکو انتشار چنین اشکالی از جنسیت را واکنش به اعمال نوعی از قدرت بربدنها و بر لذات جنسی میداند، بدین سان اعمال قدرت بر زندگی جنسی موجب سرکوب نمیشود بلکه به تحریک و انتشار جنسیتهای غیررسمی میانجامد. از نگاه فوکو قدرت که موجب تولید انواع جنبشهایی شده که مظهر مقاومت در مقابل قدرت هستند. در قرن نوزدهم همچنین زبانی علمی درباره جنسیت پدید آمد. هدف «علم جنسی» تولید گفتمانهایی درست و حقیقی درباره جنسیت بود. تکنیک چنین علمی برای تولید حقیقت، اعتراف بوده است. در اعتراف، حقیقت و جنسیت به هم میپیوندند. جنسیت در روانکاوی موضوع اصلی اعتراف را تشکیل میدهد. مراسم اعتراف به عنوان تکنولوژی منفردسازی در عصر جدید از حدود مذهبی آن بسی فراتر رفته و به عنوان تکنولوژی گوناگون روابط اجتماعی رسوخ کرده است. ترکیب تکنولوژی اعتراف و پژوهش علمی، جنسیت را به صورت موضوعی نیازمند تعبیر، درمان و بهنجارسازی درآورده است. بدینسان آرشیوهایی درباه حقیقت جنسیت در دانشهای مختلف پدید آمده است. به طور کلی فوکو روابط پیچیده گفتارهای راجع به جنسیت و انواع روابط قدرت مربوط به آنها را تحلیل میکند. روابط قدرت و دانشی که در گفتمانهای پزشکی، آموزشی، روانپزشکی، و اقتصادی تشخیص و تعین می یابند، موجب انتشار جنسیت شدهاند و از دورن آنها سوژههای جنسی جدید ظهور یافتهاند.(دریفوس و رابینو 32-31 :1379(
تمایز زندگی جنسی و جنسیت
فوکو میان زندگی جنسی و جنسیت تمیز داده است. زندگی جنسی عبارت از مجموعه روابط نسبی و سببی و کردارهای مربوط به روابط زناشوئی، ازدواج، پیوندهای خویشاوندی و ارث و میراث است. در مقابل جنسیت از طریق تکنیکهای قدرت انتشار مییابد و رابطه متقاوتی با حوزه اقتصادی دارد و بدن فرد را به عنوان تولید کننده و مصرف کننده پرورش میدهد.به نظر فوکو «روانپزشکانه» ساختن جنسیت نخست با بورژوازی در میانه سده هجدهم آغاز شد. هدف از آن ایجاد بدن و جنسیتی برای بورژوازی بود تا سلامت، طول عمر و تبار پاک آن طبقه را تضمین کند. به عبارت دیگر هدف از آن سرکوب جنسیت طبقات پایین نبود. همچنان اشرافیت در گذشته هویت خود را بر اساس خون و تبار تعیین کرده بود، بورژوازی هم بر اساس مفهوم «جنسیت سالم» در قالب گفتمانهای گوناگون، در پی ایجاد و حفظ هویت خود بود. به طور کلی هدف از این فرایند نظم بخشی سیاسی خاصی به زندگی بود که در آن تکنولوژی جنسی اهمیت بنیادی داشت. در آغاز طبقات پایین از این فرآیند به دور بودند لیکن با تاکید بر نوع خاصی از خانواده که لازمه کنترل سیاسی و باروری اقتصادی بود، مکانیسمهای جنسیت به این طبقات نیز تسری یافتند.
جنسیت چیست؟
به طور کلی جنسیت (در مقابل زندگی جنسی) مجموعه آثار ایجاد شده در بدنها، رفتار و روابط اجتماعی به واسطه کاربرد تکنولوژیهای سیاسی است. حوزه جنسیت یکی از مهمترین حوزههایی است که از طریق آن، قدرت مشرف بر حیات اعمال میشود. بنابراین جنسیت عنصر مهمی در پیدایش دستگاههای نظارتی و اداری دولت رفاهی بوده است. پیدایش همین قدرت مشرف بر حیات جزء جدایی ناپذیر توسعه سرمایهداری است. اهمیت اجتماعی انتشار جنسیت و قدرت مشرف بر حیات، سیاسی هدف کاربرد تکنولوژیهای قدرت مشرف بر حیات، افزایش کارایی اقتصادی و کنترل سیاسی بوده است. بدنها و جمعیتها موضوعات عمده اعمال قدرت مشرف بر حیاتاند. با پیدایش این قدرت، کل فرآیندهای زندگی «محاصره» شدهاند از جمله نتایج عمده این تحول افول صورتبندی دانایی کلاسیک، ظهور انسان به عنوان موضوع دانش و پیدایش مکانیسمهای بهنجارسازی زندگی بوده است. جنسیت در این میان اهمیتی اساسی پیدا کرده زیرا وسیله دسترسی به حیات جسمانی فرد و کل جمعیت بوده است. در نتیجه حقیقت در جنسیت ظاهر میشود. اهمیت و استقلالی که به غریزه جنسی داده شده، نتیجه انتشار جنسیت بوده است. بدینسان کارکردهای زیستشناختی و لذات و شهوات جنسی به عنوان علت اصلی رفتار و واقعیت بنیادی یا رازی که باید گشوده شود. معرفی شد، حال آنکه به نظر فوکو جنسیت صورتبندی تاریخی خاصی است که همراه با قدرت مشرف بر حیات پیدا شده است. چنین است که روابط قدرت و دانش بر بدن حک میشوند و از طریق آنها انسانها به سوژه تبدیل میگردند؛ نفس مادیت بدن تحت محاصره روابط قدرت و دانش قرار میگیرد و از همین جا امکان نوشتن «تاریخ بدن آدمی» متصور میشود. (بشیریه 35 :1379 )
تکنیکهای معطوف به خود و قدرت روحانی
شیوه تحلیل فوکو در مجلدات بعدی تاریخ جنسیت متضمن تحول ظریفی است که برای پرداختن بدان آوردن مقدمه زیر لازم است. به طور کلی می توان گفت که فوکو تقریباً در سراسر آثار خود سه شکل ابژهسازی را از طریق آنها انسان به موضوع قدرت و سوژه دانش تبدیل شده است، بررسی میکند. نخست ابژهسازی سوژه گفتار، سوژه تولید و سوژه حیات در دانشهایی چون زبانشناسی،اقتصاد و زیستشناسی که برای خود شان علمی قائل هستند. این مبحث به ویژه در نظم اشیاء مطرح شده و ناظر بر تحلیل خود شأن علمی قائل هستند. این مبحث به ویژه در نظم اشیاء مطرح شده و ناظر بر تحلیل صورتبندی معرفتی است که پیدایش انسان به عنوان سوژه وابژه دانش را ممکن ساخته است. شکل دوم ابژه سازی به موضوع تحثیث و تکنیکهای قدرت تبدیل میگردد .
فوکو در جنون وتمدن، تولد درمانگاه، انضباط و مجازات و تاریخ جنسیت (جلد اول) پیدایش نهادهایی را بررسی میکند که با توسعه اشکال خاص معرفت و کردارهای ابژهیاز مرتبط بودهاند و دوگانگیهای مورد نظر را به وجود آوردهآند. سومین شکل ابژهسازی، شیوهای است که از طریق آن انسانها مفهوم و معنایی از خود که به عنوان سوژه و به ویژه سوژه جنسیت پیدا می کنند. در اندیشه فوکو سوژهای که از طریق وجوه ابژهسازی پیدا می شود هم به معنای سوژه (موضوع) کنترل و نظارت و هم به معنای سوژه و به مفهوم فاعل شناسایی و خودآگاهی به کار رفته است. همین وجه سوم یعنی اشکال و روسهای رابطه با خود که به موجب آن فرد تشکیل میشود و خود را به عنوان سوژه میشناسد در مجلدات بعدی تاریخ جنسیت مطرح شده که در متن دریفوس و رابینو (کتاب حاضر) مورد بحث قرار نگرفتهاند و بنابراین در این مقدمه مختصراً به آن میپردازیم.
مفهوم اصلی در اینجا «تکنیک معطوف به خود» است که در تشکیل و تغییر شکل اخلاقی «نفس» نقش اساسی دارد. منظور از تکنیکهای معطوف به خود، روشها و وسایلی است که به موجب آنها افراد میتوانند بر بدن و روح و اندیشه و رفتار خود تاثیر بگذارد و از آن طریق «خود» را تشکیل یا تغییر شکل دهند. این تکنیکها با تعهد نسبت به حقیقت بدانند و در نتیجه حقیقت را به خود و به دیگران بگویند. ارتباط قدرت ما خود را از طریق حقیقت مندرج در متون مقدس دانش و قدرت می شناسیم و ارزیابی می کنیم و از آن طریق واقعیت خود را آشکار میسازیم. در فرآیند تشکیل و تنظیم حقایق درباره خود در فرهنگ غرب، سوژگی با جنسیت ارتباط دارد. فوکو طبعاً پس اط مطالعه اشکال کردارهای گفتمانی و روابط و استراتژیها و تکنیکهای قدرت در آثار پیشین خود، می تواند این مطلب را طرح کند. پرسش اصلی این است که چرا رفتار جنسی از عصر عتیق موضوع نگرانی اخلاقی بوده است؟ چرا جنسیت و اخلاق چنین پیوند عمیقی با هم یافتهاند؟ از نگاه فوکو مسئلهسازی رفتار جنسی یکی از اشکال اولیه در سیر تاریخ تکنیکهای معطوف به خود است که از یونان و روم آغاز میشود و در عصر مسیحیت در درون «قدرت روحانی» ادغام میگردد و سپس در گفتمانهای پزشکی، آموزشی و روانشناختی درج میشود. در متون بر رابطه میان فعالیت جنسی و شرارت اخلاقی تاکید گذاشته میشود و قواعدی برای تولید مثل، تک همسری، و پرهیزگاری عرضه می گردد و برخورداری از زیادهروی در روابط جنسی، وفاداری زناشویی،بکرت و زهد جنسی تاکید میشود. در تمدن غرب زهد جنسی، فرآیندهایی می پردازد که از طریق آنها کردارها و روابط جنسی به صورت موضوع نگرانی و تفکر اخلاقی درآمدهاند.(رابینو و دریفوس 36 :1379(
تاریخ جنسیت ؛تاریخ اخلاق
فوکو در تحلیل تاریخ نظام اخلاقی مرتبط با زندگی جنسی به بررسی اشکال انقیاد اخلاقی و کردارهای معطوف به خود و شیوه تشکیل آنها میپردازد. اخلاق عبارت است از تسلط خود بر خود، مقاومت در مقابل شهوا”. حفظ آرامش و رهایی از نفس سرکش؛ در یک کلام اخلاق رابطه خود با خویشتن است. از این رو تاریخ جنسیت همان تاریخ اخلاق است. در این بحث فوکو به بعد احلاقی یا رابطه خود با خود بیشتر توجه دارد تا به بعد حقوقی – قانونی یعنی مجموعه قواعدی که از بیرون فرد را به فرمانبرداری فرا میخوانند.بنابراین بحث فوکو درباره تاریخ قوانین اخلاقی نیست بلکه وی از تاریخ درونی شدن آن قواعد سخن می گوید. بدین سان تمیز میان نظام اخلاقی مفید به قانون و نظام اخلاقی «زاهدانه» از دیدگاه فوکو از اهمیت خاصی برخوردار است. حوزه اخلاق زاهدانه و مشخصی هستند، از لحاظ تفحص تاریخی حوزه غنی تری به شمار میرود. از نگاه فوکو ریشه تاریخی اخلاقیات جنسی و مسیحی را می توان در یونان و روم غیر مسیحی یافت. مسیحیت برخی از اصول اخلاقی خود را از فلسفه ما قبل مسیحی گرفت، یونانیان نیز به مسئله رفتار جنسی، به عنوان مسئلهای اخلاقی یعنی رابطه فرد با خود و زهد جنسی می نگریستند و این نگرش شبیه دیدگاه تمدن غربی نسبت به مسئله سوژه و جنسیت است. در تمدن یونانی و تمدن غربی هر دو تنظیم زندگی جنسی نه از طریق قانونگذاری بلکه به واسطه کنترل فرد بر خود صورت میگرفته است و این کنترل از لحاظ بودشناختی با مسئله حقیقت در ارتباط بوده است. ارتباط با حقیقت در هر دو مورد شرط پیدایش فرد به عنوان انسان متعادل و پرهیزگار به شمار میاید. فوکو ریشه تکنیکهای معطوف به خود را در اخلاقیات جنسی بر طبق اصول زهد و پارسایی جنسی نظر داشت تا این که رابطه فرد با خود به عنوان سوژه اخلاقی مختل نشود. اخلاقیات جنسی یونانی بر قانونگذاری استوار نبود و هدف آن تطبیق جنسیت با طبیعت بود نه محدودسازی آن، به سخن فوکو «خودپروری» اصل اساسی اخلاق جنسی در یونان بود یعنی در آنجا بر زهد فردی و تشدید روابط فرد با خود تاکید میشد که از آن طریق فرد به صورت سوژه اعمال خود در آمد. اما در عصل امپراطوری روم ضعف فرد در غلبه بر شهوات جنسی خود مورد تاکید قرار گرفت و بدین سان تحولی در تصور فرد به عنوان سوژه اخلاقی رخ داد. بنابراین تاکید میشد که اصول کلی طبیعت و عقل باید بر رفتار همگان اعمال گردد، در نتیجه وظیفه آزمودن و معاینه کردن خود، مسئله حقیقت را در کانون روند تشکیل سوژه اخلاقی قرار میدهد. حقیقت در کردارهای انضباطی پدیدار می شود و اندیشه فرمانبرداری از قانون و قدرت روحانی پیش میآید. همین خود، رشته پیوند اخلاق جنسی امپراطوری روم با عصر مسیحیت و تمدن غربی را تشکیل میدهد. با این حال گر چه مسیحیت برخی از مبانی اخلاقی خود را از فلسفه ما قبل مسیحی گرفته، با این حال گر چه مسیحیت با تشکیل نوع جدیدی از رابطه میان جنسیت و سوژگی همراه بوده است. در این اخلاق بر بکارت، بهنجاری و سلامت تاکید گذاشته میشود. بدین سان میان یونان و باستان و عصر مدرن به رغم برخی شباهتها، تفاوتهای بنیادینی از حیث صورتبندی رفتار جنسی وتشکیل سوژه اخلاقی وجود دارد. زهد جنسی یونانی با کنترل جنسی عصضر مدرن اساساً متفاوت است. مسیحیت گر چه الگوی رفتار جنسی جدیدی به همراه نیاورد، اما رابطه جدیدی میان جنسیت و فردیت برقرار ساخت که در آن، برخلاف اصل خودپروری در یونان، بر ضرورت کشف حقیقت درخود از طریق وارسی دائمی خود به عنوان موجودی جنسی تاکید یافته و تاثیر چشمگیری بر تشکیل سوژه فردی و نیز بر روشهای پژوهش علمی باقی گذاشته است. (بشیریه 37-36: 1379 (
تبار شناسی و ضدیت با علم
فوکو برای تبارشناسی مقام «علم» قائل نیست بلکه آن را ضد علم میخواندو علوم خود موضوع تحلیل او هستند. تبارشناسی نهایتاً، تحلیلی درباره پیدایش علوم انسانی است. وی به طور کلی رابطه علوم انسانی را با پیدایش تکنولوژیهای قدرت سوژهیاز و ابژهساز بررسی کرده است. علوم انسانی در درون شبکه روابط قدرت شکل گرفتهاند و در مقابل، خود به پیشبرد تکنولوژیهای انضباطی قدرت یاری رساندهاند. نهادهای چون آسایشگاه روانی، بیمارستان و زندان نه تنها محل تشکیل و اجرای روابط قدرت بودهاند بلکه آزمایشگاههایی برای نظارت و مشاهده و گردآوری اطلاعات و تشکیل معرفت به شمار میآیند. پیدایش و گسترش تکنولوژیهای قدرت مشرف بر حیات، تکنیکهای انضباط و اعتراف، معاینه ابژه سازی و منفرد سازی، شرایط لازم برای تکوین علوم انسانی را تشکیل دادهاند. به نظر فوکو تفکیک و طبقهبندی معرفت بر حسب ملاک «علمی بودن» یکی از ویژگیهای عمده تمدن مدرسن است که در نتیجه آن اشکال غیر علمی معرفت نامشروع تلقی شدهاند. ویژگی دیگر این تمدن تسلط نظریههای کلی و عام یا توتالیتر است که اشکال دیگر معرفت را تحت سیطره درآوردهاند. تبارشناسی در مخالفت با این دو ویژگی در پی ایجاد فرصتی برای ابراز اشکال تحت سلطه معرفت و اندیشههایی است که به واسطه سلطه نظریههای عام به سکوت کشانده شدهاند. بدین سان تبار شناسی در پی مرکز زدایی از تولید نظری است تا امکان «شورش معارف تحت انقیاد» را فراهم آورد. همچنین تبارشناسی در پی احیای تجربههایی است که در زیر پای سنگین نظریه پردازیهای عام در هم نوردیده شدهاند. منظور از تبارشناسی نفی معرفت نیست بلکه بسط دامنهها و مرزهای شناخت در فراسوی علوم رایج و رسمی است .
تبار شناسی کمک به مقاومت
تبار شناسی با اثرات ناشی از قدرت تمرکز یافته ای که با علوم رایج پیوند دارد مبارزه می کند نه با نفس دانش و معرفت. هدف مبارزه، قدرت گفتمانی است که علمی تلقی میشود. بدین سان تبارشناسی تحلیلی نقادانه است که میکوشد برداشتهای رایج درباره امور و اشیاء را در هم شکند. به عبارت دیگر تبارشناسی چیزی تجویز نمی کند و در آن جایی برای روشنفکر اصلاح گر، مهندس اجتماعی و رهبر انقلابی وجود ندارد. با این حال تبار شناسی به کسانی که در مقابل اوضاع جاری مقاومت میکنند یاری میرساند. اما چنین مساعدتی نه برای برنامهریزی بلکه صرفاً برای رد و نفی و انکار صورت میگیرد. در واقع برنامهریزیهای انضباطی خود به عنوان تکنولوژیهای قدرت موضوع تحلیل تبارشناسانه هستند.(رابینو و دریفوس 38 : 1379)
هرمنوتیک در اندیشه فوکو
در پایان بجاست اشارهای هم به جایگاه هرمنیوتیک در دیدگاه فوکو بکنیم، چنانکه دیدهایم از نگاه فوکو انتشار تکنولوژیهای انضباطی قدرت با پیدایش علوم اجتماعی ابژه ساز یا پوزیتیویستی پیوند نزدیکی داشتهاند. به همین سان، انتشار تکنولوژیهای اعتراف با پیدایش علوم اجتماعی سوژه ساز یا تعبیری پیوند داشتهاند. در این دو دسته از علوم فرض بر این است که پژوهشگر یا تعبیر گر از جایگاه ویژهای برای توضیح یا تعبیر برخوردار است، یعنی به حقیقت دسترسی دارد و دانشی که بدین شیوه به دست میآید، از روابط قدرت مستقل است. این علوم به ترتیب ویژگیهای عینی و یا تعبیرهای افراد از خود را چنان تلقی میکنند که گویی مجرای دستیابی به حقیقت امور هستند. این دو دسته از علوم البته از نظر فوکو غیر انتقادی هستند اما نگرش دیگری هم پیدا شده که نقادانه به شمار میرود و آن هرمنوتیک است که در پی کشف معنای پنهان یا عمیقتر نهفته در ورای تعبیرهای افراد از خودشان است. از نگاه فوکو هرمنیوتیک در جستجوی اصل و منشایی است که هیچگاه تحقق نیافته و نخواهد یافت. در مقابل تبارشناسی روابط قدرت را ذاتی دستگاههای دانش میداند و تجزیه دانش و قدرت را ناممکن می شمارد. عنصر مهم و تعیین کننده فرآیندهایی که به موجب آنها انسان توانسته است «حقیقت» را درباره خود، در اشکال دانش و معرفت وضع کند، همان روابط قدرت است. بر این اساس، آنچه حقیقت تلقی میشود، فرآورده تلاقی رخدادها و برخورد نیروهاست و در طی تاریخی غیر قطعی و شکننده ایجاد شده است. حقیقت هم تاریخی دارد و میتوان شبکه رخدادهایی را که به پیدایش آن انجامیده بازیافت و بازشناخت و چون حقیقت در چنین فرایندی ساخته شده است، ممکن است ویران بشود.
مؤخره
فوکو همواره در دو کفه ترازو قرار داشته و یا به تعبیری در دو قطب متفاوت درک می شده است. دیدگاه اول به دلایل متفاوت به رد وی پرداخته است و دیدگاه او را غیر قابل دفاع و ارزش میداند. دیدگاه دوم که درست در قطب مقابل و متضاد میباشد، به تحسین وی و سنت او پرداخته است.در بحث از دیدگاه اول، و مواجههای اینچنینی با فوکو، که از اولین روزهای اشتهارش با آن دست به گریبان بوده، مواجه سارتر با فوکو مشاهده میشود. سارتر پس از انتشار کتاب نظم اشیاء قویا آن را رد میکند. دلیل وی در رد آن عدم تازگی و نوآوری و اهتمام به بدیهه گویی و تکرار این کتاب است، سارتر این کتاب را آخرین مانعی تلقی میکند که بورژوازی توانسته در برابر مارکس علم کند (کچوئیان، 227: 1382). بدین معنا، در واقع سارتر کارفوکو را کاری سیاسی قلمداد میکرد که تنها کارکرد آن مواجهه با مارکسیسم و تلاش برای امحای حقایق آن بود. دلیل آن را میتوان در دفاع سارتر از مارکسیسم و تلاش وی برای تلفیق اگزیستانسیالیسم و مارکسیسم دانست. نه تنها سارتر، بلکه تمام آنانی که بنوعی تعلق خاطر به اندیشه مارکس داشته و خود را وامدار وی می دانستند، از وی آزرده خاطر بوده و جزء دسته اخیر محسوب میشوند، چرا که فوکو نقد جدی خود را در همین کتاب بر مارکس و چارچوب نظری وی در برخورد و تحلیل دانش و فرآوردههای ذهنی وارد می سازد.همین دیدگاه فوکو و بنابر اعتبار همین کار (رد مارکسیسم و چارچوبهای تحلیلی آن در برخورد با دانش)، دیدگاهی متقابل را برای ستایش فوکو فراهم آورده است. در واقع شارحانی چون شریدان نه تنها این رویکرد ضد مارکسیستی را نقص نمیدانند، بلکه به اعتبار آن یکی از ضعفهای مطرح در کارهای دیرینه شناسانه وی را توجیه میکند.«باری اسمارت» نیز اندیشههای فوکو را دقیقا بنا به همین اعتبار که زمینه رهایی از خطاها و مغالطات مارکسیسم در مورد دانش را فراهم میسازد، تحسین میکند. او از این نقطه نظر به این مسأله میپردازد که مارکسیسم را بالاترین صورت عقلانیت و معتبرترین علم تاریخ قلمداد میشده است.
بی تردید، یکی از سر سختترین مخالفان فوکو در مرحله تبار شناسی، هابرماس میباشد. دید فوکو در طرح دیرینهشناسی، ناظر به این مسأله است که چارچوبها یا معیارهای درستی و نادرستی یا حقیقت و خطا در هر عصر یا شناسه خاصی، حاصل بازی توأمان دانش و قدرت سیاسی میباشد. در واقع از آنجایی که قدرت و سیاست در اشکال مختلف آن، از دید فوکو، در شکل دهی به دانش نقشی ایفا میکند، حقیقت و خطا و صدق و کذب مستقیما حاصل قدرت سیاسی میباشد. به همین دلیل است که سخن گفتن از رژیمهای حقیقت و خطا را با مدد گیری از نیچه به مفهوم اراده یا میل به حقیقت پیوند می زند. در این معنا، فوکو نظریههای علمی را ابزارهایی در دست قدرتهای سیاسی قلمداد میکند که میل به قدرت خود را پوشش اراده به حقیقت و به مدد آن پاسخ میگویند.
هابر ماس یکی از صاحبنظرانی است که با اندیشه فوق به شدت به مبارزه برخاسته و به نقد آن میپردازد. هابرماس اندیشه فوکو را فلسفه «تروریستی ضد عقلگرا» میخواند. از دید وی، فوکو همزمان با بسط اندیشههایش بنیان و ریشه خود را نیز میزند. زیرا وی با رد اصول و معیارهای کلی عقلی، امکانی برای اعتبار یا داوری دیدگاههایش و نقد آنها باقی نمیگذارد.هابرماس بعنوان کسی که معتقد است تجد پروژهای ناتمام و کامل نشده است، تلاش فوکو را در صورتی معتبر قلمداد میکند که وی به عقلانیت و اصول عقلانی مطروحه در عصر روشنگری پایبند بماند. رها کردن این اصول و معیارهای کلی از نظر او به معنای «پایان فلسفه» نیز میباشد، چرا که دیگر بیرون از این چارچوب، امکانی برای فلسفه پردازی و اندیشه باقی نمیماند.بر پایه نقد هابرماس بر فوکو، وی را میتوان شایسته عنوان آثار شیست جدید دانست، هر چند هابرماس او را متهم به محافظهکاری می کند اما این با آنارشیسم کلاسیک فرق دارد. چرا که اولا آنارشیستهای قرن نوزدهم آرمانگرا بودند و فوکو نیست و دیگر صفت عقلگرایی آنار شیستهای کلاسیک است که فوکو در سنت مقابل آن (ضد عقلگرایی) جای میگیرد.«ریچارد رورتی» از دیگر مخالفین فوکو میباشد. او مخالفت خود را در قالب طرح یک سئوال از وی مطرح میکند، که اهمیت این سئوال از نظر امکان صورت بندی معرفت شناسی از طریق تحقیق تاریخی میباشد، یعنی همان چیزی که در دیرینه شناسی دانش و موضوع اهتمام فوکو است؛ سئوال رورتی اینست که آیا فوکو به ما طرحی یا بنیانی برای چیزی نظیر یک نظریه دانش میدهد، یا آیا ما باید دیرینهشناسی او را همچون گونهای از حوزه جایگزین برای نظریه دانش بدانیم؟ پاسخ رورتی به این سئوال منفی است چرا که اساساً او با استدلالهایی که میآورد، این را نفی میکند.
«دلوز» از جمله متفکران طرفدار فوکوست که اندیشه فرامدرن وی را با «انیشتین» مقایسه میکند. از نظر وی، همانگونه که هنوز نیز انسانهای متعارف در فضا و زمان نیوتونی زندگی و اندیشه می کنند و زندگی و فهم در مکان و زمان انیشتینی برای آنها دشوار است، هضم و قبول اندیشههای فوکو که متعلق به عصری دیگر است نیز برای اهل تجدد سخت و دشوار است.«مینجر پوتزل» نیز در اظهاراتی مشابه، فوکو را دنباله انقلاب علمی در حوزه فیزیک قلمداد میکند. او معتقد است فوکو با آگاهی نسبت به تغییراتی که در این حوزه علمی با پیدایی نظریه نسبیت و نظریه میدانها بوجود آمده، کوشیده است انقلابی مشابه در قلمرو علوم انسانی بوجود آورد و چارچوب مفهومی نظریات مذکور را به این حوزهها بکشاند.اما وجه جدایی منیجر پوتزل از سایر اندیشمندان ذکر شده، دیدگاه خاص وی نسبت به فوکوست. چرا که فوکو را ترکیبی از موفقیت و شکست میداند، و البته متفکرانی که با وی همعقیده هستند، نیز کم نیستند. کسانی که معتقدند فوکو هم تخریبگر است و هم سازنده که البته قدرت تخریب گری وی بسیار بالاتر از قدرت سازندگی وی است.به هر ترتیب، نگاهی کلی به اندیشههای فوکو نشانگر این نکته مهم است که نمیتوان نظام جامعی از دل اندیشههای وی استخراج کرد و خود وی نیز به این نکته اذعان دارد که عصر این نظام پردازیها به سر رسیده است.شاید بهترین تعبیر در مورد فوکو و در راستای بحث اخیر، این باشد که فوکو به معنایی ابنالوقت میباشد، ابن الوقتی نه از نوع عرفانی بلکه از نوع تجددی و دنیویاش.
منابع و مأخذ
1- M. Foucault, 1977, discipline and Punish: The birth of prison, Asheridan (trans), New York: Pantheon.
2- M. Foucault, 1980, the history of sexuality, volume 1: An Introduction, Robert Hurley (trans), New York: Vintage books.
3- CF. Pamela major – Poetzl, 1983, M. Foucault’s Archaeology of western calture: Toward a New science of History, Brighton: Har vester press.
4- Berger P.L & Luckman, 1966, The social construction of reality, Gardencity, Ny: Dollbleday.
1- اسمارت، بری و دیگران، 1380، فوکو در بوته نقد، ترجمه پیام یزدانجو (مجموعه مقالات)، تهران: مرکز.
2- حقیقی، شاهرخ، 1383، گذر از مدرنیته، تهران: آگاه، چاپ سوم.
3- هارلند، ریچارد، 1380، ابر ساختگرایی، ترجمه فرزان سجودی، تهران: سوره مهر.
4- کچوئیان، حسین، 1382، فوکو و دیرینه شناسی دانش، تهران: دانشگاه تهران.
5- فوکو، میشل، 1377، آیا فکر کردن واقعاً مهم است، خرد در سیاست، ترجمه عزتا.. فولادوند، تهران: طرح نو.
6- فوکو، میشل، 1375، این یک چپق، نیست، ترجمه مانی حقیقی، تهران: نشر مرکز
7- فوکو، میشل، 1383، تاریخ جنون، ترجمه فاطمه ولیانی، تهران: نشر هرمس.
8- فوکو، میشل، 1380، ایران روح یک جهان بی روح و 9 گفتگوی دیگر. ترجمه نیکو سرخوش و افشین جهاندیده، تهران: نشر نی.
9- فوکو، میشل، 1378، نظم گفتار، ترجمه باقر پرهام، تهران: نشر آگاه.
10- فوکو، میشل، 1382، مراقبت و تنبیه (تولد زندان)، ترجمه نیکو سرخوش و افشین جهاندیده، تهران: نشر نی.
11- فوکو، میشل، 1383، اراده به دانستن، ترجمه نیکو سرخوش و افشین جهاندیده، تهران: نشر نی
12- فوکو، میشل، 1381، نیچه فروید، مارکس، ترجمه افشین جهاندیده، تهران: نشر هرمس
13- فوکو، میشل، 1376، بررسی یک پرونده قتل، ترجمه مرتضی کلانتریان، تهران: نشر آگاه.
14- فوکو، میشل، 1368، نقش سیاسی روشنفکران، ترجمه آرمن لوکس، کیهان فرهنگی، سال ششم، شماره 2
15- فوکو، میشل، 1370، قدرت انضباطی و تابعیت، ترجمه فرهنگ رجایی ، تهران: مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی
16- فوکو، میشل، 1370، درباره روشنگری چیست کانت، ترجمه همایون فولادپور، کلک، شماره 22.
17- فوکو، میشل، 1372، سراسر بینی، ترجمه ناهید مویدی حکمت، مجله فرهنگ (مدرنیسم و مابعد)، شماره 15.
18- فوکو، میشل، 1382، (نیچه، تبارشناسی، تاریخ: حقیقت و قدرت)، از مدرنیسم تا پست مدرنیسم، لارنس کهون، ویراستار فارسی عبدالکریم رشیدیان، ترجمه نیکو سرخوش و افشین جهاندیده، تهران: نشر نی.
19- ضمیران، محمد، 1378، میشل فوکو: دانش و قدرت، تهران: نشر هرمس
20- احمدی، بابک، 1380، (ساختار و معنا: لوی استراوس، فوکو) ساختار و تأویل متن، تهران: نشر مرکز
21- برنز، اریک، 1373، میشل فوکو، ترجمه بابک احمدی، تهران: نسل قلم.
22- دریفوس، هیوبرت و رابینو، پل 1379، میشل فوکو، فراسوی ساختار گرایی و هرمنوتیک، ترجمه حسین بشیریه، تهران: نشر نی
23- میلر، پیتر، 1382، سوژه استیلا و قدرت، ترجمه نیکو سرخوش و افشین جهاندیده، تهران: نشر نی
نویسنده :
بررسی اندیشه و زندگی میشل فوکو، احمد نادری، گزارش تحقیق نظری ارائه شده برای درس نظریه های جدید انسان شناسی دکتر فکوهیی دانشگاه تهران، کارشناسی ارشد انسان شناسی دانشکده علوم اجتماعی ، تابستان 1384،
/
منبع:http://www.fakouhi.com/س
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}